سوار
بر اسب در حاشیه ی مزرعه پیش رفت. گندم ها بلند و طلایی شده و وقت درو
کردنشان فرا رسیده بود. کاش غصه هایش را همراه با گندم ها درو می کردند، کاش دلتنگی ها حجمی داشتند و لبریز می شدند... در سکوت با غمی ته چشمانش به نقطه ای خیره ماند. دیگر در آنجا ماندن فایده ای نداشت. باید برمی گشت و کار و زندگی اش را از سر می گرفت. می دانست که ناچار است روزهای سخت تری را در شهرش تجربه کند، در شهری که از گوشه و کنارش با او خاطره داشت. خاطراتی شیرین که اکنون فقط موجب آزارش می شدند... سخنی با شما خواننده ی گرامی: هر چند این کتاب به عنوان رمانی مستقل، ماجراهای خواندنی و مهیج فراوانی دارد، اما در صورتی که رمان توسکستان را از قبل مطالعه کرده باشید، جذابیت آن دو چندان خواهد شد. قطع کتاب: رقعی (21.5 * 14.5 سانتیمتر) تعداد صفحه: 660 وزن تقریبی: 750 گرم مشخصات نشر: تهران، آسیم، 1396 بهاء: 420.000 ریال |
نظرها
دوستدار و ارادتمند شما
خیلی وقت بود که رمان ایرانی جذابی نمیخوندم، ولی کتابهای شما رو نمیشه زمین گذاشت. خیلی واقع گرا نوشته شدهاند و توصیف ها خارج از واقعیت نیستن. در مورد خودم بگم که من با خوندن کتاب هاتون خیلی مثبت اندیش تر شدم و کلاً دیدم رو دارن تغییر میدهند.
راستش پیدا کردن کتابهاتون کمی سخته! در حال حاضر آبی آرام و اسپیدژ و رویای توسکستان رو تهیه کردم. هرکدام جذابیتی جداگانه دارن و به نظر من آموزنده هستن، ولی انرژی ای که از رویای توسکستان دریافت کردم، فوقالعاده بود. انگار شخصیتها به گونه ای هستند که وجود خارجی دارند.
البته دیر شروع به خوندن کردم و دیر هم میخواستم تمام بشه، چون اونقدر شیرین و جذاب مینویسی که واقعا دلم نمیاد داستان تمام بشه.
عزیزم این کتاب هم مثل همه کتابهای دیگرت هم خیلی آموزنده بود و هم داستان گیرایی خاص خودش رو داشت که توی این کتاب هم ما رو با زندگی کارگردان و هنرپیشه و کلی شعرهای دیگه آشنا کردی و ما رو بردی به زندگی اونا.
چقدر شیرین و زیبا مینویسی، عزیزم!
من کتابهای دیگهای هم خریدم و با خودم آوردم، ولی دستم به طرفشون نمیره، چون روش و شیوه نوشتن خودت رو دوست دارم.
خلاصه معتاد کارهات شدیم عزیز مهربان.
همیشه و همیشه سلامت باشی و دستت به قلم ...دانیلا استیل خودم!
موفق و پاینده باشید.
بعد از خواندن این رمان، اولین چیزی که از خودم پرسیدم این بود که آیا چنین عشقی می تواند در عالم واقعیت هم وجود داشته باشد؟ پاسخش را خودم می دانستم؛ بله، هنوز هم هستند هنرمندانی که در عشق خود پایدارند.
در میان داستان های کنونی، گاهی رمانی نوشته میشود که رنگوبوی عاشقانه دلنشینی دارد، روایتی در شعرهای زیبای آن وجود دارد که با تاکید بر ناگفتنش گفته میشود، لحن پرحسوحالش به دل خواننده مینشیند و تا سالها بعد استثنایی را رقم میزند؛ همچون "رویای توسکستان".
شخصیت سازی و خلق موقعیت های منحصر بفرد در "رویای توسکستان" و دیگر رمان های خانم باقری، نشان از ماهها تحقیق بر روی ویژگی های فرهنگی مناطقی خاص از میهن مان و سایر کشورها دارد. خصوصیتی که سبک وی را از دیگران متمایز می کند.
نویسنده محبوبم، باری دیگر تبریک صمیمانه ام را بپذیرید.